فرد موفق در زندگی
هر فرد موفق در زندگی باید یک سری اصول و اقدامات اولیه را در عملکرد روزمره خود انجام دهد تا بتواند نتایج مورد دلخواه خود را به دست آورد.
گاهی این موارد ممکن است خیلی ساده و پیشپاافتاده باشند و مهم و ضروری به نظر نرسند، اما تأثیر به سزایی در حاصل کار خواهند داشت.
بهطورکلی هر فرد کارآفرین موفق یا سرمایهگذار موفق به خوبی میداند که توجه به جزئیات چقدر زیاد میتواند دستاوردهای بزرگی برایش داشته باشد.
چگونه فرد موفقی باشیم
برای اینکه فرد موفقی باشیم باید یک سری از بایدها و نبایدها را رعایت کنیم. این بایدها و نبایدها به ما کمک میکند بهطور مداوم خود را مورد اصلاح و ویرایش قرار دهیم و انجام این اصلاحات منجر به بهبود فردی در ما خواهد شد.
با تغییر مداوم خود و انجام این اصلاحات فردی کوچک به مرور زمان نتایج بزرگی به دست خواهیم آورد و سطح موفقیت خود را به طرز شگفتانگیزی ارتقا خواهیم داد.
در ادامه ۵ سؤالی را آوردیم که هر فرد موفق باید از خودش بپرسد و با پاسخگویی به آنها سطح خود را روز به روز بالاتر ببرد:
آیا کاری که انجام میدهم درست است؟
اگر در کار خود اشتیاق ندارید، پس انگیزهای برای گذشتن از موانع و رسیدن به موفقیت نخواهید داشت.
حتی اگر با شور و شوق شروع کردید، این اشتیاق از بین میرود. برای همین مهم است که خود و انگیزه خود را چک کنید.
اگر فکر میکنید اشتیاق شما دارد کم میشود و از بین میرود، تغییر در کار شما لازم است تا دوباره انرژی بگیرید.
پیدا کردن مهارتی که با احساسات شما سازگار باشد، فکر شما را باز میکند و اشتیاقی که لازم دارید را به شما میدهد.
آیا از اشتباهاتم درس گرفتم؟
بیشترین الگوهای موفقیت، خیلی از شکستها را شامل میشوند. این کاملاً طبیعی است.
مهم این است که شما درس بگیرید و یک اشتباه را دوباره تکرار نکنید. وقتی به مشکلی برمیخورید، وقت بگذارید و ببینید اشتباه کجاست، چه چیزی به تغییر احتیاج دارد و چگونه میتوانید از این اتفاقات در آینده پیشگیری کنید. سعی کنید در مقابل هر شکستی عاقلانه برخورد کنید.
آیا من واقعاً تلاشم را میکنم؟
موفقیت با کم کردن سرعت و یا ناراحتی از شکستی که خوردهاید به دست نمیآید. شما باید مطمئن باشید افرادی که با شما کار میکنند بهاندازه کافی تلاش خود را میکنند و با مشکلات مقابله میکنند.
اهداف بیپروا داشته باشید و بخواهید به آنها برسید تا اشتیاق شما حفظ شود و تلاش خود را به سمت موفقیت را ادامه دهید. بهعنوان یک فرد موفق موانع را از سر راه بردارید و به سمت چیزهای غیرممکن حرکت کنید.
نقشه من چیست؟
وقتی مشکلی دارید، باید استراتژیهای خود را ترسیم کنید تا بتوانید دقیقتر و بهتر کارکنید. اگر بخواهید سریعتر و بهتر کارکنید، احتیاج به برنامههایی دارید که به آنها دست پیدا کنید. بنشینید و نقشه بکشید تا بتوانید جایی که میخواهید بروید.
آیا هنوز میتوانم این کار را انجام دهم؟
مهمترین عامل موفقیت باور به خودتان است و تلاشی که دارید. به آینه نگاه کنید و از خود بپرسید آیا هنوز این اشتیاق را دارم و میتوانم به آرزوهایم برسم.
اگر خودتان فکر میکنید نمیتوانید انجام دهید، سخت است دیگران را متقاعد کنید. قبل از اینکه از دیگران انتظاری داشته باشید باید خودتان را متقاعد کنید.
هنگامی که درباره فرد موفق حرف میزنیم، معمولا منظورمان کسی است که پول زیادی در حساب بانکیاش دارد، پرفروشترین کتابها را مینویسد یا مسئولیت راهبری مجموعه بزرگی را برعهده دارد. با این وجود اگر شما از افراد واقعا موفق بپرسید «زندگی موفق چیست» به شما خواهند گفت که هیچکدام از این دستاوردها نمیتواند ضامن داشتن یک زندگی موفق باشد. در واقع درک احساس موفقیت عمیق در زندگی فراتر از چیزی است که ظاهرا یک فرد را شخص موفقی نشان میدهد.
به نقل از مایکل بوکنر: «معیارهای سنتی موفقیت بهتنهایی برای احساس موفقیت در زندگی کافی نیستند.»
در این نوشته میخواهیم درباره آنچه زندگی موفق میخوانیم، از زبان افراد موفقی چون بیل گیتس، مایا آنجلو (Maya Angelou) و ... با شما صحبت کنیم.
ریچارد برانسون
ریچارد برانسون، یکی از کارآفرینان برجسته انگلیسی و بنیانگذار گروه شرکتهای ویرجین با ارزشی بالغ بر پنج میلیارد دلار، موفقیت را با شاد بودن (رابطه موفقیت و شادکامی) مرتبط میداند. این سرمایهگذار بریتانیایی معتقد است موفقیت با میزان رضایت خاطر ما در زندگی شخصی رابطه مستقیم دارد.
به گفته او: «افراد اغلب میزان موفقیت خود را با مقدار درآمدشان یا موقعیت افرادی که با آنها در ارتباطند، میسنجند. به نظر من اگر میخواهید بدانید چقدر زندگی موفقی دارید باید ببینید چقدر احساس خوشحالی میکنید.»
آریانا هافینگتون
این نویسنده و روزنامهنگار آمریکایی-یونانی تبار، همبنیانگذار و سردبیر نشریه «هافینگتون پست»، معتقد است پول و قدرت ضامن داشتن زندگی موفق نیست.
این تحلیلگر سیاسی معتقد است درحالیکه اکثر افراد پول و قدرت را عوامل مهمی برای موفقیت میدانند، اما عامل سومی هم وجود دارد که دیگران از آن غافلاند:
«برای زندگی کردن به معنای واقعی کلمه، آنگونه که دلمان میخواهد و استحقاقش را داریم، به عامل سومی فراتر از پول و قدرت نیاز داریم. میتوانید نام این عامل را هرچه دلتان میخواهد بگذارید؛ اما این عامل چهار رکن اساسی دارد: تندرستی، خرد، شگفتی و بخشندگی»
وجود تمام این عوامل در کنار هم به شما در مراقبت از بُعد روانی زندگیتان کمک میکند و میتوانید زندگی موفق واقعی را تجربه کنید.
مارک کوبان
این سرمایهدار و صاحب تیم بسکتبال دالاس ماوریکس در لیگ NBA آمریکا، شرکت HDnet و چند شرکت دیگر معتقد است برای موفقیت نیازی به پول نیست.
به گفته او: «زندگی موفق برای من وقتی شروع میشود که صبح با لبخندی بر لب بیدار میشوم و به یاد میآورم روز عالی دیگری در پیش است. من زمانی به معنای واقعی خوشحال بودم و زندگی موفقی داشتم که درآمدم کم بود، شش نفری در یک آپارتمان سه اتاقه زندگی میکردیم و روی زمین میخوابیدم.»
جان وودن
این مربی بسکتبال افسانهای با کسب ۶۲۰ عنوان پیروزی باشگاهی و ۱۰ عنوان ملی، موفقترین مربی بسکتبال در تاریخ باشگاههای بسکتبال آمریکاست و احساس رضایت در زندگی را رمز زندگی موفق میداند؛ اما تعریف او از موفقیت بیشتر درباره رقابتهای بینفردی است. او در گفتوگو با رسانه خبری TED Talk در سال ۲۰۰۱ عنوان کرد: «آرامش ذهنی برایند رضایت درونی فرد است. اگر برای انجام هر کار یا رسیدن به هر هدفی تا جایی که توان دارید تلاش کنید، احساس رضایت فردی را تجربه خواهید کرد.»
وارن بافت
این کارآفرین، سرمایهگذار، بازرگان و نیکوکار آمریکایی، روابط را برتر و بالاتر از هر چیز دیگری در زندگی میداند. او که در حال حاضر موفقترین سرمایهگذار قرن بیستم و دومین ثروتمند دنیا بعد از بیل گیتس شناخته میشود، تعریفش از زندگی موفق هیچ ارتباطی با پول و سرمایه ندارد. این رئیس هیئتمدیره شرکت برکشایر هاتاوی در یکی از نشستهای سالیانه این شرکت به نقل از جیمز آلوتسر گفت: «من بهاندازه تعداد افرادی که دوستم دارند، موفق هستم.»
بیل گیتس
بیل گیتس، بنیانگذار مایکروسافت و یکی از کارآفرینان بهنام که همگی او را بهخوبی میشناسیم، شرط زندگی موفق را در میزان تاثیرگذاری ما بر جامعه میداند. او که با دارایی برابر با ۸۶ میلیارد دلار ثروتمندترین مرد دنیاست، زندگی موفق را در داشتن روابط خوب و بهجا گذاردن میراث نیکو از خود برای آیندگان میداند.
به گفته او: «ببینید نزدیکانتان چقدر خوشحالند یا چقدر دوستتان دارند، آنوقت میفهمید در زندگیتان موفق بودهاید یا نه! این احساس موفقیت زمانی کامل خواهد شد که شما متفاوت باشید، در زندگیتان در پی ساختن چیزی باشید، به پرورش کودکان بپردازید و به افراد نیازمند کمک کنید.»
مایا آنجلو
این نویسنده معروف آمریکایی زندگی موفق را لذت بردن از کاری که انجام میدهید، عنوان میکند. این شاعر و نویسنده فقید که در سال ۲۰۱۴ در سن ۸۶ سالگی درگذشت بیشتر عمر خود را پشت حجمی از کتابهایش و در مطالعه و نوشتن گنجینه جملات پندآموز بهسر برد. تعریفی که او از زندگی موفق دارد یکی از بهترین و زیباترین تعاریف زندگی است.
«زندگی موفق یعنی به خودتان افتخار کنید. به دنبال کاری باشید که به آن عشق میورزید و سعی کنید هر کاری را که انجام میدهید، برای خودتان دوستداشتنی کنید.»
دیپاک چوپرا
این پزشک، نویسنده و معلم معنوی متعقد است موفقیت یعنی شخصیت شما مدام در حال رشد باشد و این ارتقای شخصیت پایدار بماند. او در کتاب «هفت قانون معنوی» خود مینویسد:
«موفقیت در زندگی میتواند پیشرفت مداوم برای رسیدن به سعادت و خوشبختی باشد. دست یافتن به اهداف متعالی و بهبود آنها رمز زندگی موفق است.»
توماس ادیسون
این مخترع شناختهشده با بیش از ۱۰۰۰ عنوان اختراع ثبتشده، دیوانه کار کردن بود و زندگی موفق را در سختکوشی خلاصه میکرد، تا جایی که رکورددار ۶۰ ساعت کار متوالی و بدون وقفه است. او به همان نسبت هم تعریف بلندپروازانه و هیجانانگیزی از موفقیت دارد:
«موفقیت مستلزم یک درصد اشتیاق و علاقه و ۹۹ درصد سختکوشی و پشتکار است.»
اگر روزی دستانت شانه های خدا را لمس کرد ٬
اگر در تپش موسیقی باران،
ردپای عشقی ازلی را یافتی٬
بوسه های خاطره را روی گونه های قلبت به یادگار بگذار٬
مبادا او را در پستوی خانه نگه داری
و زخمش را مرحمی از فراموشی بگذاری.
مبادا که رمز عبور را فراموش کنی!...
هر شب،
قصه ناتمام وصال را برای شمعدانی احساس بگو.
نشاید که رنج فاصله را از تن بشویی!
اگر روزی معنی نگاه یک پرنده مهاجر را فهمیدی
برایش از قفس نگو!
از تکرار فصل جدایی، از قصه تلخ پایان، از هرگز نگو!
به آسمان بگو
در سینه همیشه آبی اش،
جایی برای حسرت بالهای من کنار بگذارد.
به ماه بگو
رازدار اشک های تنهایی من باقی بماند،
اشک های ناگهان در چشم خشکیده،
بغض های تا ابد در گلو خفته.
و به عشق بگو
نگاه تبدارش را از من دریغ نکند.
و فانوس زندگی را همچنان به نور امید روشن نگاه دارد٬
من هنوز به بخشش دستهای پرسخاوتش دل بسته ام٬
به واژه هایی که بی بهانه
در کوچه ذهن جاری می شوند٬
و به خدایی که شانه هایش را می توان لمس کرد .....
من احد عظیمزاده هستم. در 10 آذر 1336 در ده اسفنجان در شهرستان اسکو (از شهرهای آذربایجان شرقی) متولد شدم. هفت ساله بودم که پدرم را از دست دادم و یتیم شدم.
امکانات مالیمان اجازه نمیداد به مدرسه بروم و فقط پس از رفتن به کلاس اول مجبور شدم پشت دار قالی بنشینم و قالیبافی کنم. تا 13 سالگی روزها قالی میبافتم و شبها درس میخواندم. چارهای نبود، وسع مالی ما جز این اجازه نمیداد. خاک خوردم و زحمت بسیار کشیدم. در سال 2بار بیشتر نمیتوانستیم برنج بخوریم. یک بار روز 21 ماه رمضان و بار دوم شب چهارشنبهسوری. آرزو داشتم یا خلبان شوم یا پولدار و برای رسیدن به این آرزوها بسیار زحمت کشیدم.
کارم را با به دوش کشیدن پشتی و قالیهای کوچک و بردن آن از
اسفنجان یا اسکو برای فروش آغاز کردم. در آغاز کار از هرکدام از آنها یک
یا دو تومان (نه هزار یا 2هزار تومان) سود میکردم. پنج سال اینچنین سخت کار کردم. بسیار دشوار بود. اما پشتکار و اعتقاد به هدف با توکل به خدا تحمل سختیها را آسان میکرد. در 18 سالگی توانستم 20 هزار تومان پسانداز کنم، اما فشارها همچنان ادامه داشت تا اینکه مجبور به ترک تحصیل شدم.
غصه یتیمی چون باری سنگین به دوشم بود. (بغض میکند) یتیم هیچکس را ندارد. کارمند، کارگر، بانکی، کاسب و هرکس دیگری شب که به خانهاش میرود دستی به سر و روی بچهاش میکشد. اما یتیم این محبت بزرگ را ندارد. شبها، شبهای جمعه پاهایش را در بغل میگیرد و به انتظار مینشیند. در انتظار آن کس که دستی به سرش بکشد...
در این فکر بودم که سرمایهام را افزایش بدهم تا بتوانم کاری بکنم.
میخواستم یک کارگاه فرشبافی راه بیندازم. سراغ پسرعموی پدرم رفتم و از او 20 هزار تومان قرض کردم و 60 هزار تومان هم از بانک وام گرفتم.
سرمایهام شد 100 هزار تومان یعنی به اندازه یک تراول صد تومانی امروزی.
وقتی این پول دستم آمد تازه به فکر افتادم که چه بکنم. چه ایده جدیدی داشته باشم؟
ماهها فکر کردم. آن روزها چون انقلاب پیروز شده بود تا 2 سال به هیچ ایرانی پاسپورت نمیدادند. در این مدت فکر کردم و فکر کردم تا به این نتیجه رسیدم که با صادرات کارم را شروع کنم. اما هیچ اطلاعاتی نداشتم. شنیده بودم آلمان مرکز تجارت فرش است. ویزا گرفتم و به هامبورگ رفتم و در یک مسافرخانه یا پانسیون مستقر شدم. به سالنها و انبارهای فرش آنجا سرزدم و با سلیقهها آشنا شدم. آنجا به من گفتند ثروتمندان برای خرید فرش به سوئیس میروند. ویزای 15 روزه سوئیس گرفتم و به ژنو رفتم.
زبان هم نمیدانستم. در یک هتل با تاجری آشنا شدم و او ایده اصلی را به من داد: فرش گرد بباف. در آن دوران در ایران فرش گرد بافته نمیشد و کیفیت تولید فرش و رنگبندیها هم مناسب نبود. چای و قهوهام را خوردم و همان روز به ایران برگشتم.
به ده خودمان آمدم و ساختمانی اجاره کردم. دستگاه خریدم، با 10 درصد نقد و بقیه اقساط. ابریشم هم قسطی خریدم. انسان باید ریسکپذیر باشد و من هم ریسک کردم. با دست خالی و از هیچ.
شروع به بافتن فرش گرد کردم و چند نمونه که بیرون آمد سر و کله تاجران آلمانی پیدا شد و آنان به اسفنجان آمدند. باور میکنید یا نه؟
در اولین معامله 6.5 میلیون تومان نقد پرداختند و شش میلیون تومان هم چک دادند! آن شب از شدت هیجان نخوابیدم. احساس آن شب را خوب به خاطر دارم. سرمایه 100 هزار تومانی من که 80 هزار تومانش قرض بود در کارخانه اجارهای اینچنین سودی نصیب من کرده بود، در اولین قدم...
کسب و کارم رونق گرفت و صادراتم را به آلمان، ایتالیا، سوئیس، انگلیس، بلژیک و دیگر کشورها آغاز کردم. بسیار سفر کردم و ایدههای جدید دادم. از موزههای فرش کشورها بازدید میکردم و از طرحها اقتباس یا از آنها عکس میگرفتم و با الهام از آنها و تلفیق طرحها، ایدههای نو بیرون میدادم. در این مدت سلیقه مشتریان را شناختم.
اصول کار خودم را پیدا کردم. من شریک ندارم.
اصل دیگر من احترام به مشتری است، هر که میخواهد باشد. پیش مشتری مثل سربازی که جلوی تیمسار خبردار میایستد، با احترام میایستم. اتکای خودم اول به خدا و دوم به ایده و تفکر و پشتکار و ریسکپذیری خودم است. بسیار ریسک میکنم،بسیار.
کمی بعد در بازدید از هتلهای معروف جهان تصمیم گرفتم وارد کار
ساخت بزرگترین پروژه هتل کشور شوم. تاکنون 180 میلیارد تومان در این پروژه سرمایهگذاری کردهام. تمام مصالح این پروژه خارجی و بهترین است.
سنگ برزیل، شیشه بلژیک، دستگیره در انگلیس و تاسیسات آلمانی است. کابین چهار آسانسور نیز از طلای 18 عیار است. این هتل 340 واحد مسکونی در 25 طبقه، هفت طبقه سالن ورزشی، 34 طبقه هتل، 7 رستوران روی دریاچه، 10 هزار متر شهر آبی، 70 هزار متر زمین آمفیتئاتر، 90 هزار متر زمین گلف و 2 باند هلیکوپتر دارد. فقط قرارداد نورپردازی این پروژه با فرانسویها 9 میلیون دلار (9 میلیارد تومان) است. این پروژه آبروی کشور است و من با افتخار روی آن سرمایهگذاری کردهام. من ایران را دوست دارم. بروید بگردید حتی یک دلار و ریال در خارج کشور ندارم و سرمایهگذاری یا ذخیره نکردهام....
میپرسید چه احساسی نسبت به پول دارم؟ پول دیگر مرا ارضا نمیکند. هدف من کارآفرینی است. تنها در پروژه آن هتل 600 نفر به طور مستقیم کار میکنند.
من 2 بار برنده تندیس الماس بزرگترین بیزینسمن جهان شدم و بزرگترین صادرکننده فرش کشور هستم. اما میدانید بزرگترین افتخار من چیست؟
یتیمنوازی. افتخار میکنم 2 سال خیر نمونه کشور شدم. افتخار میکنم جزو 100 کارآفرین برتر کشور هستم. دوست دارم اشتغالزایی کنم. دوست دارم سفره مرتضی علی باز کنم، معتقدم خدا من را وسیله قرار داده است. هماکنون 1070 بچه یتیم را زیر پوشش دارم و با خودم پیمان بستم تا عمر دارم هر سال 100 بچه به آنها اضافه کنم. وصیت کردهام وقتی مردم تا 10 سال بعد از عمرم هر سال 100 بچه یتیم اضافه شود و مخارج همه یتیمها را از محل ارثم بپردازند. بعد از 10 سال هم اگر بازماندگانم لیاقت داشتند، راه من را ادامه میدهند. سفره که میاندازیم برای یتیمها و میآیند و غذا میخورند، کیف میکنم. گریه میکنم و حال میکنم.
در یک مراسمی بچهها دورم جمع شده بودند و هر کس چیزی میخواست. در این میان دختربچهای به من نزدیک شد و به جای آن که چیزی بخواهد، فقط خواست دستم را ببوسد. مهرش بدجور به دلم نشست. خواستم فردا بیایند دفترم. آن دختر الان دخترخوانده من است. روی پایم نشست و بابایی صدایم کرد. من به هر دخترم 50 میلیون تومان جهاز دادم و مقرر کردم به این یکی 100 میلیون تومان جهاز بدهند. این دست خداست که مهر این دختر را به دل من انداخت.
یتیمی سخت است. بهترین ساعات عمر من زمانی است که در خدمت یتیمان هستم.
پول را برای چه میخواهیم؟ خدا به ما داده و ما هم باید به بقیه بدهیم.
ما وسیله هستیم. باید بخشید و بیمنت و زیاد بخشید. این توصیه من به همکارانم است. من از زیر صفر شروع کردم.
توصیه من به جوانان این است که منطقی فکر کنند. این گونه نبوده که شب بخوابم، صبح پولدار شوم. خاک خوردم و رنج کشیدم و آثار این رنج هنوز در من هست. امیدشان به خدا و فکر و بازوی خودشان باشد. درستکار باشند و تلاش و تلاش و تلاش کنند. این فرمول من است.
منبع:برترین ها